آکادمی پلیکان

شتران مست شدستند، ببین رقص جمل (1344)

- اندازه متن +

شتران مست شدستند، ببین رقص جمل
زُ اشتر مست که جوید ادب و علم و عمل

علم ما داده‌ی او و ره ما جاده‌ی او
گرمی ما دم گرمش، نه ز خورشیدِ حمل

دم او جان دهدت روز نَفَخْتُ بپذیر
کار او کُن‌فَیکون‌ست نه موقوف علل

ما در این ره همه نسرین و قَرنفُل کوبیم
ما نه زان اُشتر عامیم که کوبیم وَحَل

شترانِ وحلی بسته‌ی این آب و گلند
پیش جان و دل ما، آب و گلی را چه محل

ناقة‌الله بزاده، به دعای صالح
جهت معجزه‌ی دین ز کمرگاه جبل

هان و هان ناقه‌ی حقّیم تعرض مکنید
تا نبُرَّد سرتان را سر شمشیر اجل

سوی مشرق نرویم و سوی مغرب نرویم
تا ابد گام زنان جانب خورشید ازل

هله بنشین تو بجنبان سَر و می‌گوی بلی
شمس تبریز نماید به تو اسرار غزل

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×