آکادمی شعر پلیکان

ز رویت دسته گل می‌توان کرد (684)

- اندازه متن +

ز رویت دسته گل می‌توان کرد
ز زلفت شاخ سنبل می‌توان کرد

ز قد پرخم من در ره عشق
بر آب چشم من پل می‌توان کرد

ز اشک خون همچون اطلس من
براق عشق را جل می‌توان کرد

ز هر حلقه از آن زلفین پربند
پر گردن کشان غل می‌توان کرد

تو دریایی و من یک قطره ای جان
ولیکن جزو را کل می‌توان کرد

دلم صدپاره شد هر پاره نالان
که از هر پاره بلبل می‌توان کرد

تو قاف قندی و من لام لب تلخ
ز قاف و لام ما قل می‌توان کرد

مرا همشیره است اندیشه تو
از این شیره بسی مل می‌توان کرد

رهی دورست و جان من پیاده
ولی دل را چو دلدل می‌توان کرد

خمش کن زان که بی‌گفت زبانی
جهان پربانگ و غلغل می‌توان کرد

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×