امشب عجبست ای جان گر خواب رهی یابد (599)
امشب عجبست ای جان گر خواب رهی یابد
وان چشم کجا خسپد؟ کاو چون تو شهی یابد
ای عاشق خوشمذهب زنهار مخسب امشب
کان یار بهانهجو بر تو گنهی یابد
من بنده آن عاشق کاو نر بود و صادق
کز چستی و شبخیزی از مه کلهی یابد
در خدمت شه باشد شب همره مه باشد
تا از ملاء اعلا چون مه سپهی یابد
بر زلفِ شب آن غازی چون دلو رسنبازی
آموخت که یوسف را در قعر چهی یابد
آن اشتر بیچاره نومید شدست از جو
میگردد در خرمن تا مشت کهی یابد
بالش چو نمییابد از اطلس روی تو
باشد ز شب قدرت شال سیهی یابد
زان نعل تو در آتش کردند در این سودا
تا هر دل سودایی در خود شرهی یابد
امشب شب قدر آمد خامش شو و خدمت کن
تا هر دل اللهی ز الله ولهی یابد
اندر پی خورشیدش شب رو پی امیدش
تا ماه بلند تو با مه شبهی یابد
ایا ملتقی العیش کم تبعدی (3228)
ایا ملتقی العیش کم تبعدی و یا فرقة الحسب کم تعتدی
لیالی الفراق! فکم ذاالجوی؟! ربی…
مولانا 
