آکادمی پلیکان

ساقی ز شراب حق پر دار شرابی را (78)

- اندازه متن +

ساقی ز شراب حق پر دار شرابی را
درده می ربّانی‌ دل‌های کبابی را

کم گوی حدیث نان در مجلس مخموران
جز آب نمی‌سازد‌، مر مردم آبی را

از آب و خطاب تو‌، تن گشت خراب تو
آراسته دار ای جان‌، زین گنج خرابی را

گلزار کند عشقت‌، آن شورهٔ خاکی را
دُر بار کند موجت‌، این چشم سحابی را

بفزای شراب ما‌، بربند تو خواب ما
از شب چه خبر باشد؟ مر مردم خوابی را

هم‌کاسه مَلَک باشد‌، مهمان ِ خدایی را
باده ز فلک آید مردان ثوابی را

نوشد لب صدیقش ز اکواب و اباریقش
در خم تقی یابی آن بادهٔ نابی را

هشیار کجا داند؟ بی‌هوشیِ مستان را
بوجهل کجا داند؟ احوال صحابی را

استاد خدا آمد‌، بی‌واسطه صوفی را
استاد کتاب آمد صابی و کتابی را

چون محرم حق گشتی‌، وز واسطه بگذشتی
بربای نقاب از رخ‌، خوبانِ نقابی را

منکر که ز نومیدی گوید که ‌«نیابی این‌»
بند ِ ره او سازد آن گفتِ نیابی را

نی باز سپید‌ست او‌، نی بلبل خوش‌نغمه
ویرانهٔ دنیا به آن جغد غرابی را

خاموش و مگو دیگر مفزای تو شور و شر
کز غیب خطاب آید جان‌های خطابی را

میانگین امتیازات ۵ از ۵
قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×