بنشین به غم خود نفسی بر لب جوی
-
اندازه متن
+
بنشین به غم خود نفسی بر لب جوی
می خور به تمنای بتی غاليه موی
با همنفسی چند و به وقتی همه سعد
باریک مشو، فكر مكن، بحث مجوی
بنشین به غم خود نفسی بر لب جوی
می خور به تمنای بتی غاليه موی
با همنفسی چند و به وقتی همه سعد
باریک مشو، فكر مكن، بحث مجوی
در کنار رودخانه میپلکد سنگ پشت پیر. روز، روز آفتابی است. صحنه ی آییش گرم است. سنگ پشت پیر در…
میمیرم صد بار پس مرگ تنم میگرید باز هم تنم در کفنم
زان رو که دگر…