در دست اجل چو درنهم من پائی (1857)
-
اندازه متن
+
در دست اجل چو درنهم من پائی
در کتم عدم در افکنم غوغائی
حیران گردد عدم که هرگز جائی
در هر دو جهان نیست چنین شیدائی
در دست اجل چو درنهم من پائی
در کتم عدم در افکنم غوغائی
حیران گردد عدم که هرگز جائی
در هر دو جهان نیست چنین شیدائی
تا مدرسه و مناره ویران نشود اسباب قلندری بسامان نشود
تا ایمان کفر و کفر ایمان…
مائیم که دل ز جسم و جوهر کندیم مهر از فلک و جهان اغبر کندیم
از…

