در دست اجل چو درنهم من پائی (1857)
-
اندازه متن
+
در دست اجل چو درنهم من پائی
در کتم عدم در افکنم غوغائی
حیران گردد عدم که هرگز جائی
در هر دو جهان نیست چنین شیدائی
در دست اجل چو درنهم من پائی
در کتم عدم در افکنم غوغائی
حیران گردد عدم که هرگز جائی
در هر دو جهان نیست چنین شیدائی
برخیز و به نزد آن نکونام درآی در صحبت آن یار دلارام درآی
زین دام برون…