چشم تو بهر غمزه بسوزد مستی (1830)
-
اندازه متن
+
چشم تو بهر غمزه بسوزد مستی
گر دلبندی هزار خون کردستی
از پای درآمد دل و دل پای نداشت
از دست کسی که او ندارد رستی
چشم تو بهر غمزه بسوزد مستی
گر دلبندی هزار خون کردستی
از پای درآمد دل و دل پای نداشت
از دست کسی که او ندارد رستی
یک شب چو ستاره گر نخسبی تا روز تابد به تو اینچنین مه جانافروز
در تاریکیست…
ای دلی کز گلشکر پروردهای ای دلی کز شیر شیران خوردهای
وی دلی کز عقل اول…

