دل گنج تو برد و آن نهادم با تو
-
اندازه متن
+
دل گنج تو برد و آن نهادم با تو
خود حرف شدم، زبان گشادم با تو
بی تو همه خون دل به لب می بردم
اینک بنگر چه اوفتادم با تو
افروخت چراغ خانهام تا به سحر
افروخت چراغ خانهام تا به سحر یک لحظه نه برگرفتم از راه نظر
صد قافله بگذشت…
بس حیله گرا که روی از حق ننهفت
بس حیله گرا که روی از حق ننهفت جز از پی سود خلق نشنفت و نگفت
