آکادمی پلیکان

تیغ را گر تو چو خورشید دمی رنده زنی (2882)

- اندازه متن +

تیغ را گر تو چو خورشید دمی رنده زنی
بر سر و سبلت این خنده زنان خنده زنی

ژنده پوشیدی و جامه ملکی برکندی
پاره پاره دل ما را تو بر آن ژنده زنی

هر کی بندی است از این آب و از این گل برهد
گر تو یک بند از آن طره بر این بنده زنی

ساقیا عقل کجا ماند یا شرم و ادب
زان می لعل چو بر مردم شرمنده زنی

ماه فربه شود آن سان که نگنجد در چرخ
گر تو تابی ز رخت بر مه تابنده زنی

ماه می‌گوید با زهره که گر مست شوی
ز آنچ من مست شدم ضرب پراکنده زنی

ماه تا ماهی از این ساقی جان سرمستند
نقد بستان تو چرا لاف ز آینده زنی

خیز کامروز همایون و خوش و فرخنده‌ست
خاصه که چشم بر آن چهره فرخنده زنی

سر باز از کله و پاش از این کنده غمی است
برهد پاش اگر تیشه بر این کنده زنی

هله ای باز کله بازده و پر بگشا
وقت آن شد که بر آن دولت پاینده زنی

همچو منصور تو بر دار کن این ناطقه را
چو زنان چند بر این پنبه و پاغنده زنی

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×