آکادمی پلیکان

سیر نیم سیر نی از لب خندان تو (2244)

- اندازه متن +

سیر نیم سیر نی از لب خندان تو
ای که هزار آفرین بر لب و دندان تو

هیچ کسی سیر شد ای پسر از جان خویش
جان منی چون یکی است جان من و جان تو

تشنه و مستسقیم مرگ و حیاتم ز آب
دور بگردان که من بنده دوران تو

پیش کشی می‌کنی پیش خودم کش تمام
تا که برآرد سرم سر ز گریبان تو

گرچه دو دستم بخست دست من آن تو است
دست چه کار آیدم بی‌دم و دستان تو

عشق تو گفت ای کیا در حرم ما بیا
تا نکند هیچ دزد قصد حرمدان تو

گفتم ای ذوالقدم حلقه این در شدم
تا که نرنجد ز من خاطر دربان تو

گفت که هم بر دری واقف و هم در بری
خارج و داخل توی هر دو وطن آن تو

خامش و دیگر مخوان بس بود این نزل و خوان
تا به ابد روم و ترک برخورد از خوان تو

قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×