ای بکرده رخت عشاقان گرو (2226)
-
اندازه متن
+
ای بکرده رخت عشاقان گرو
خون مریز این عاشقان را و مرو
بر سر ره تو ز خون آثار بین
هر طرف تو نعره خونین شنو
گفتم این دل را که چوگانش ببین
گر یکی گویی در آن چوگان بدو
گفت دل کاندر خم چوگان او
کهنه گشتم صد هزاران بار و نو
کی نهان گردد ز چوگان گوی دل
کاندر آن صحرا نه چاه است و نه گو
گربه جان عطسه شیر ازل
شیر لرزد چون کند آن گربه مو
زر کان شمس تبریزی است این
صاف باشد گر بجویی جو به جو
در پرده دل بنگر صد دختر آبستان (1864)
در پرده دل بنگر صد دختر آبستان زان گنجگه دلها زان سجده گه مستان
بشنو چه…
اندیشهٔ هشیار تو هشیار کشد (540)
اندیشهٔ هشیار تو هشیار کشد زارش کشد و بزاری زار کشد
شاهان همه خصم خویش بر…
