آکادمی شعر پلیکان

همتم شد بلند و تدبیرم (1757)

- اندازه متن +

همتم شد بلند و تدبیرم
جز به پیش تو من نمی‌میرم

تو دهانم گرفته‌ای که خموش
تو دهان گیر و من جهان گیرم

زان ز عالم ربوده‌ام حلقه
که به دست توست زنجیرم

پیر ما را ز سر جوان کرده‌ست
لاجرم هم جوان و هم پیرم

چون گشاد من از کمان تو است
راست رو خصم دوز چون تیرم

با گشادت چه جای تیر و کمان
هر دو را بشکنم بنپذیرم

دیدن غیر تو نفاق بود
من نه مرد نفاق و تزویرم

با من آمیختی چو شکر و شیر
چون شکر در گداز از آن شیرم

طاقتم طاق شد ز جفتی خویش
در میفکن دگر به تأخیرم

درد تأخیر چون برآرد دود
بر رَود تا اثیر تأثیرم

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×