آکادمی شعر پلیکان

گر دم از شادی وگر از غم زنیم (1671)

- اندازه متن +

گر دم از شادی وگر از غم زنیم
جمع بنشینیم و دم با هم زنیم

یار ما افزون رود افزون رویم
یار ما گر کم زند ما کم زنیم

ما و یاران همدل و همدم شویم
همچو آتش بر صف رستم زنیم

گرچه مردانیم اگر تنها رویم
چون زنان بر نوحه و ماتم زنیم

گر به تنهایی به راه حج رویم
تو مکن باور که بر زمزم زنیم

تارهای چنگ را مانیم ما
چونک درسازیم زیر و بم زنیم

ما همه در جمع آدم بوده‌ایم
بار دیگر جمله بر آدم زنیم

نکته پوشیده‌ست و آدم واسطه
خیمه‌ها بر ساحل اعظم زنیم

چون به تخت آید سلیمان بقا
صد هزاران بوسه بر خاتم زنیم

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×