برنشین ای عزم و منشین ای امید (825)
کپی نوشته
کپی شد
کپی لینک
کپی شد
۱۴۰۴/۰۷/۲۳
-
اندازه متن
+
برنشین ای عزم و منشین ای امید
کز رسولانش پیاپی شد نوید
دود و بویی میرسد از عرش غیب
ای نهانان سوی بوی آن پرید
هر چه غفلت کور و پنهان میکند
دود بویش میکند آن را سپید
ما ز گردون سوی مادون آمدیم
باز ما را سوی گردون برکشید
همچو مریم سوی خرمابن رویم
زانک خرمایی ندارد شاخ بید
بس کن و از حرف در معنی گریز
چند معنی را ز حرفی میمزید
این مزیدن طفل بیدندان کند
گر شما مردید نان را خود گزید
گر مایهٔ دهر جان فزا بود (724)
گر مایهٔ دهر جان فزا بود زیرا که در او پری ما بود
مر پریان را…
مولانا 
