آکادمی پلیکان

تو را در دلبری دستی تمامست (356)

- اندازه متن +

تو را در دلبری دستی تمامست
مرا در بی‌دلی درد و سقامست

بجز با روی خوبت عشقبازی
حرامست و حرامست و حرامست

همه فانی و خوان وحدت تو
مدامست و مدامست و مدامست

چو چشم خود بمالم خود جز تو
کدامست و کدامست و کدامست

جهان بر روی تو از بهر روپوش
لثامست و لثامست و لثامست

به هر دم از زبان عشق بر ما
سلامست و سلامست و سلامست

ز هر ذره به گفت بی‌زبانی
پیامست و پیامست و پیامست

غم و شادی ما در پیش تختت
غلامست و غلامست و غلامست

اگر چه اشتر غم هست گرگین
امامست و امامست و امامست

پس آن اشتر شادی پرشیر
ختامست و ختامست و ختامست

تو را در بینی این هر دو اشتر
زمامست و زمامست و زمامست

نه آن شیری که آخر طفل جان را
فطامست و فطامست و فطامست

از آن شیری که جوی خلد از وی
نظامست و نظامست و نظامست

خمش کردم که غیرت بر دهانم
لگامست و لگامست و لگامست

میانگین امتیازات ۵ از ۵
قالب‌های-شعر-فارسی-آموزش-کامل-از-قصیده-تا-نیمایی
ثبت و انتشار آثار ادبی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×