طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را (40)
-
اندازه متن
+
طوق جنون سلسله شد باز مکن سلسله را
لابهگری میکنمت راه تو زن قافله را
مست و خوش و شاد توام حاملهٔ داد توام
حاملهگر بار نهد جرم منه حامله را
هیچ فلک دفع کند از سر خود دور سفر
هیچ زمین دفع کند از تن خود زلزله را
میکشد آن شه رقمی دل به کفَش چون قلمی
تازه کن اسلام دمی خواجه رها کن گله را
آنچ کند شاه جفا آبله دان بر کف شه
آنک بیابد کف شه بوسه دهد آبله را
همچو کتابیست جهان جامع احکام نهان
جان تو سردفتر آن فهم کن این مسئله را
شاد همی باش و ترش آب بگردان و خمش
باز کن از گردن خر مشغلهٔ زنگله را
اطیب الاعمار عمر فی طریق العاشقین (2126)
اطیب الاعمار عمر فی طریق العاشقین غمز عین من ملاح فی وصال مستبین
رویه المعشوق یوما…
از دلبر نهانی گر بوی جان بیابی (2931)
از دلبر نهانی گر بوی جان بیابی در صد جهان نگنجی گر یک نشان بیابی
چون…
