گر ننگ بجا ماند و گر نامی بود
بس نقش که بستند و همه وامی بود
دیدی نیما که فارغ از هر که دلت
اندر ره جستجوی چه کامی بود؟
گفتم: نشنیدند پیامم که بود
گفت: اربدهی زمان، بخواهند شنود
گفتم: نه پس آنکه ز من نیست نشان؟
گفتا: مگرت بود از آن، این مقصود؟
ما راست گنه از تو چه مکتوم بود
بی هیچ گنه قصه نه مختوم بود
پندار که از مانرود هیچ گناه
عفو تو ولی چگونه معلوم بود؟
پرسیدم از رود: کت آن نغمه چه بود
با /انکه به گوشمال تو دست گشود؟
گفتا به میان سیل و من رفت جدل
افسوس ندانم که چه گفت و چه شنود
گل گفت بنفشه را به بازار که بود
آیا خردت کسی بدین روی کبود؟
گفتا هم از این است به بازار رواج
کاین است کبود و آن دگر خون آلود
اول به سر عتاب رفتم که چه بود
وآنگه به دلالتش کمر بستم زود
هیهات که بر هدر چو شد مایه ی عمر
دانستم تدبیر نمی دارد سود
آنی که شکست، خود ندانم که چه بود؟
و آنی که نشست، خود ندانم که چه بود
در حیرتم از هیبت استادی خود
و آن نیز که رست، خود ندانم که چه بود
گفتم: صنما کجا ترا خانه بود؟
گفتا: به هرآن دلی که ویرانه بود
گفتم: ز چه در پسندت افتاد خراب؟
گفت: آنکه خراب نیست، بیگانه بود
صد کشت به آب و دانه انباشته بود
انباشته را نکو چنان داشته بود
در آخر کار بین به فضل شیطان
گویی که نه دانه ای در آن کاشته بود
از روز مرا کنایت از روی تو بود
وز شب همه ام اشارت از موی تو بود
شیطان نه شبم گذاشت آسوده نه روز
مقصود من اما، سخن از خوی تو بود