آکادمی شعر پلیکان

صبح چو آفتاب زد رایت روشناییی (2497)

- اندازه متن +

صبح چو آفتاب زد رایت روشناییی
لعل و عقیق می‌کند در دل کان گداییی

گر ز فلک نهان بود در ظلمات کان بود
گوهر سنگ را بود با فلک آشناییی

نور ز شرق می‌زند کوه شکاف می‌کند
در دل سنگ می‌نهد شعشعه عطاییی

در پی هر منوری هست یقین منوری
در پی هر زمینیی مرتقب سماییی

صورت بت نمی‌شود بی‌دل و دست آزری
آزر بتگری کجا باشد بی‌خداییی

گفت پیمبر به حق کآدمی است کان زر
فرق میان کان و کان هست به زرنماییی

میانگین امتیازات ۵ از ۵

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

×