چنین داد خوانیم بر یزدگرد (13)
-
اندازه متن
+
چنین داد خوانیم بر یزدگرد
وگر کینه خوانیم ازین هفت گرد
اگر خود نداند همی کین و داد
مرا فیلسوف ایچ پاسخ نداد
وگر گفت دینی همه بسته گفت
بماند همی پاسخ اندر نهفت
اگر هیچ گنجست ای نیک رای
بیارای و دل را به فردا مپای
که گیتی همی بر تو بر بگذرد
زمانه دم ما همیبشمرد
در خوردنت چیره کن برنهاد
اگر خود بمانی دهد آنک داد
مرا دخل و خرج ار برابر بدی
زمانه مرا چون برادر بدی
تگرگ آمد امسال بر سان مرگ
مرا مرگ بهتر بُدی از تگرگ
در هیزم و گندم و گوسفند
ببست این برآورده چرخ بلند
می آور که از روزمان بس نماند
چنین بود تا بود و بر کس نماند